می رفتیم و درختان چه بلند و تماشا چه سیاه
راهی بود از ما تا گل هیچ
مرگی در دامنه ها ، ابری سر کوه ، مرغان لب زیست
می خواندیم : بی تو دری بودم به برون و نگاهی بر کران و صدایی به کویر .
می رفتیم . خاک از ما می ترسید و زمان بر سر ما می بارید .
خندیدیم : ورطه از خواب پرید و نهان ها آوایی افشاندند .
ما خاموش و بیابان نگران و افق یک رشته نگاه .
بنشستیم ، تو چشمت پر دور ، من دستم پر تنهایی و زمین ها پر خواب .
خوابیدیم . می گویند : دستی در خواب گل می چید .
سهراب سپهری
برچسب : نویسنده : cmatn-nab2 بازدید : 115