درک می کنم تو را ...

چرا ؟؟؟

هرکس به حرف راحت می گوید درک می کنم تو را

اما به عمل چقدر سخت است درک کردن

و چه آسان است نوشتنش 

چقدر راحت گفته می شود در بیان گفتنش

افسوس فقط به حرف است و بس

امشب واژه ها با من همراه شوید 

آن قدر دلم گرفته از روزگار خویش که این چنین بازار آشوب گشته این دلم

کاش برای تنهاییم واقعا کسی بود که نه به حرف به عمل گفتنش بود

کاش کسی بود که راست بود 

واقعا درک می کرد آنچه می گفت برایم

مگر چقدر سخت است این درک کردن..؟؟!!

که این چنین آشفته حال می شوند از یکدیگر مگر عشق بهایش درک کردن نیست؟

مگر دوست داشتن حرف اولش درک کردن نیست؟

مگر بودن کنار هم همان عشق واقعی نیست؟

در تفاهم بودن همان درک دو طرف نیست؟!

چرا درعمل این چنین رفتار نمی کنند 

من گله دارم از تو خدای خویش

از این سرنوشتی که رقم زدی برای من 

من گله دارم از خدای خویش

که این چنین سخت کردی این زندگی را برای من

من گله دارم از زندگی خویش که جایی برای بودنم نیست .

چرا در این دنیا که نامش هست زندگی این چنین سخت است زندگی کردن برای من

خدایا خستم 

خسته از این زندگی

کمی خواب می خواهم بدون بیداری

نوشته: انجل