من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم ، باور کن !
من می خواستم با دوست داشتن زندگی کنم.
کودکانه ، ساده ، روستایی .
من از دوست داشتن فقط لحظه ها را می خواستم. آن لحظه که تو را به نام می نامیدم.
من برای گریستن نبود که خواندم . من آواز را برای پر کردن لحظه های سکوت می خواستم .
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک .
دوست داشتن را چون ساده ترین جامه کامل عید کودکان می شناختم .
اما تو زیستن در لحظه ها را بیاموز رجعتی دیگر باید ، به حریم مهربانی گل های نرم ابریشم به رنگ روشن پرهای مرغ دریایی به باد صبح که بیدار می کند .
چه نرم ، چه مهربان ، چه دوست و دوست داشتن به همین سادگیست به همین پاکی و به همین بی آلایشی.
#نادر_ابراهیمی
برچسب : نویسنده : cmatn-nab2 بازدید : 139